به راستی چیست این زندگی؟ حقارتی بی پایان یا تئاتری بی کارگردان ؟
به راستی چیست این زندگی؟ حقارتی بی پایان یا تئاتری بی کارگردان ؟
و حالا که دیگر رسیدن به انتها قابل حس شده
و دیگر عشق نیز همچون صحنه های دیگر زندگی،بی معنی و نمایشی شده
حالا که او نیازمند قربانیان بیشتری برای زنده ماندن خود است
وقتش رسیده که به هیچ خود برگردیم...
زندگی چیست مگر لحاظتی رنج آور و لحظاتی غیر رنج آور که ما آن را لحظات خوب مینامیم؟
زندگی سراسر هیچ و بی مقصد؟
چرا ز مرگی خوش هراس داریم؟
گیریم که مرگ دردناک باشد ،آیا مرگ نمیتواد آخرین رنج ما باشد؟